فقط برای شما (۲۳۷)

امروز سالروز تولدم بود از صبح منتظر بود که حداقل بهم یه پیام تبریکی بدی ولی حیف،این اولین باری بود که یادت رفته بود،میدونم خودم رو هم فراموش میکردی،یادته ازت  چه قولی گرفته بودم؟تو هم قول داده بودی که وقتی بخوای فراموشم کنی بهم بگی ،مگه بهت نگفته بودم بزرگترین ترسم افتادن از چشاته ؟پس چرا ؟چرا ازت خبری نیست؟چرا ازم هیچ سراغی نمیگیری؟پس کو اون وفایی که ه فقط برای شما (۲۳۷)...

بعضی دردا خیلی سخته و تحملش زجر آور، تنها چیزی که باعث شده این درد  دلتنگی رو تحمل کنم جمله آخر تو هستش،بهم گفتی نزار از زندگیم دلسرد بشم ، دیگه بعد از اون جمله دیگه هیچوقت ازت نتونستم بخوام که فرصت بزاری برا دیدنت،ولی هیچی از دلتنگی های من کم نشده،نمیدونم چی شد قصه زندگی من به تو ختم شد ، تو با اومدنت به  زندگی ام جان دادی ، الان هم تنها کارم دلتن فقط برای شما (۲۳۷)...

امروز هفت ماه و دو روز هست که نه صدا تو شنیدم و نه از نزدیک چشماتو دیدم دلم به اندازه تمام دلتنگی ها دلتنگه و من در این ساعت مثل هر شبم به تو و داشتنای کوتاهم فکر میکنم و تمام تصویر چشمهایت که تو ذهنم نقش بسته اند دوره میکنم و افسوس و حسرتم رو برا چند هزارمین بار ناله میکنم،تنها یک حمله تو باعث شد که ویرانی هام کم بشه،اینکه نزارم ازت زندگیت دلسرد بشی&nb فقط برای شما (۲۳۷)...